از حرف مردمان عجیب روزگاراز خش خش برگ های زرداز شاخه های بی بر خشک بلندرنجید و رفت.......او که میهمان تازه ی بهار بودبا دست های اشتیاق سبز جوانه هاتکه های آهنین را که نه،........ اندوه برای قلب رفیقش تراشید و رفت........ موضوعات مرتبط: شعر بخوانید, ...ادامه مطلب